قدرت روح
شما نفسي داريد که بر «تنِ» شما تأثير ميگذارد. حتي وقتي به جهت ترس، قلبتان شروع ميكند بزند «منِ» شما ميترسد و تحت تأثير آن است که قلبِ گوشتي شما شروع به تپشهاي غير عادي ميکند. اينقدر نَفْس آدم روي تن او تأثير دارد كه تن مظهر بسياري از حالات منِ او ميشود، تا آنجا كه گاهي با تحريك بدن توسط «نَفْس» تازه معلوم ميشود چه قدرتي داشتهايم، مثلاً هيچوقت فکر نميکرديد بتوانيد از روي جوي آب جلوي خانهتان بپريد. ده سال آنجا زندگي ميکردي و هيچوقت تصور پريدن از روي آن را هم نداشتي، اما وقتي يك گرگ دنبالت كرد ديگر معطل نميشوي که از روي پل بروي آن طرف، با تمام نيرو از روي جوي آب ميپري آن طرف، حتي دو متر هم آن طرف تر ميپري، بعد هم از خود ميپرسي اين قدرت را از كجا آوردم؟ اين قدرت را «منِ» شما در بدن شما ايجاد کرد. «منْ» ترسيد و براي دفع خطر چنين قدرتي را به بدن داد.
گاهي کسي که صرع دارد با يک حرکت چند نفر را که دست او را گرفتهاند پرت ميکند آن طرف، چون با تحريک مَن يا نفس او بدنش چنين قدرتي پيدا ميکند که به طور عادي هيچوقت بدن و ماهيچههايش چنين قدرتي ندارند، ولي چون روح او فوقالعاده تحريك شده و از تعادل خارج گشته است ديگر نميتواند با عقلش آن تحريک را كنترل كند. در همين رابطه ميگويند: «ديوانهها زور دارند» به خاطر اينکه «مَنِ» آدمها قدرت فوقالعاده دارد ولي عقل تأثير آن را بر بدن كنترل ميكند، حال اگر عقل در ميدان نبود ديگر قدرت نفسِ انسان در کنترل عقل نخواهد بود.
«منِ» انسانها آن قدر قدرت دارد كه ميتواند از فاصلهي دور قطار در حال حرکت را نگه دارد. آن مرتاض با دستش نميتواند قطار را نگه دارد، اما با تمركزِ قواي نفس روي قطار ميتواند اين کار را بکند، تمركز يعني جمع کردن قواي نفس. البته مدتها طول ميكشد تا بتواند نفس خود را عادت به تمرکز بدهد. حال با توجه به چنين قدرتي که در نفس هرکس هست، انسان ميتواند از آن قدرت به صورت مثبت و يا منفي استفاده کند، مؤمنيني که نفس خود را متمرکز ميکنند و قدرت آن را ظاهر مينمايند، اهل کرامت ميشوند، و غير مؤمنين در همان رابطه اهل فتنه و فساد ميشوند.