مردی که هرگز نمی میرد 

داستان جنجالی مردی که نه فقط به جاودانگی دست یافته بود بلکه ماجرای او سرزمین افسانه ای آتلانتیس ، موجودات فرازمینی و دانش سری کیمیاگری را هم در برمی گیرد . نام شخصیت مرموز و معمایی ما کنت سنت ژرمن است . اینکه دقیقاً کنت واقعاً چه کسی بوده موضوع مباحثه های عمیق بین کسانی است که در زندگی خارق العاده این مرد بسیارمرموز کنکاش کرده اند . اگرچه در اینکه او وجود داشته هیچ جای تردیدی نیست . 

تا جایی که می توان مشخص کرد در همان سالهای اولیه قرن هیجدهم – حدود سالهای 1705 تا 1715 – بود که کنت سنت ژرمن برای نخستین بار بصورت عمومی ظاهر شد و به سرعت خود را وارد دنیای ثروتمندان و قدرتمندان اروپا کرد و این کار را با سهولت شگفت انگیزی انجام داد . کسانی که با او در آن زمان ملاقات کرده اند گفته اند که او ظاهراً در اواخردهه سی یا حداکثر در اوایل دهه 40 زندگی اش بوده . ظاهراً کنت ترجیح می داد که سن واقعی و خاستگاه اصلی اش را فاش نکند . همیشه جو رازآمیزی او را احاطه کرده بود و تاریخ نشان داده که هرگز هم او را رها نکرده . خیلی زود شایعاتی پخش شد که احتمالاً کنت سنت ژرمن یک نجیب زاده واز تبارسلطنتی است و شاید حتی پسر طرد شده یک خانواده اروپایی قدرتمند و قدیمی باشد . 

درخصوص چنین ادعاهایی کنت تصمیم می گرفت که به شکل معماگونه ای کم حرف و خاموش باشد .افرادی از طبقات بالای جامعه بسوی او هجوم آوردند و بلافاصله زنان شیفته او شدند . مردان به او حسودی می کردند و او خیلی زود بسیارمورد توجه قرارگرفت . 

گویا مقداربی پایانی پول داشت که به او اجازه می داد در سراسرجهان سفر کند . او بسیار دانش آموخته و فرهیخته بود . او کمدی آکنده از لباسهای گران قیمت و مجلل داشت و از ماجراجویی هایش در پرشیا ( ایران ) می گفت . جایی که او رازهای کیمیاگری و توانایی باستانی تبدیل فلزات پایه همچون قلع و ... به طلای گرانبها را آموخته بود . شایعات بیشتری در پیرامون او شکل گرفت که همه به یک سو اشاره داشتند :

اینکه کنت در قلمرو اسرارآمیز کیمیاگری تبحردارد تا آن حد که باعث شده او وارد دنیای جاودانگی شود . اگرچه این ادعای بحث برانگیزی است اما از اوایل دهه 1700 میلادی تا اواخر قرن ، ظاهراً کنت سنت ژرمن حالت جوانی خود را حفظ کرده بود در حالیکه تمام اطرافیان او پیر و پژمرده شده ودرنهایت مردند . طی دهه 1740 کنت به سراسر اسکاتلند و انگلستان و فرانسه سفرکرد . بنا به روایت کسانی که سه دهه قبل تر با کنت ملاقات کرده بودند او تا اواسط دهه 1700 تغییری نکرده بود . کنت که اکنون سن و سال را به چالش کشیده بود ، حال وضعیتی افسانه ای پیدا کرده بود و توانایی او برای جوان و نیرومند ماندن و روابط خوب و ثروتش همچنان پایدار بود . 

کنت در سال 1755 سفر گسترده ای به هند انجام داد . او با لویی پانزدهم پادشاه آن دوران فرانسه دوستی صمیمانه ای داشت . کنت رسماً در 27 فوریه 1784 درگذشت که البته با ظاهرش در 1705 هیچ فرقی نداشت . محققان زندگی اش معتقدند که مرگش در واقع صرفاً راهی آسان و مبتکرانه برای او بوده تا هویت جدیدی برای خود پیدا کند . کاری که شاید او مرتباً انجام می داد تا مطمئن شود که هرگز هیچ کس ازاسرار و زندگی جاودانه اش باخبرنخواهد شد مگر اینکه او خود بطورخاص تصمیم بگیرد که داستانش را با دیگران در میان بگذارد و گویا چند باری این اتفاق رخ داده . 

در مورد این موضوع خاص که کنت مدام هویت هایش را تغییر می داده ، ماکسیمیلیان دی لافایت می گوید : 

او در زندگی های قبلیش ، سنت آلبان، فیلسوف انگلیسی قرن سوم یا چهارم میلادی و بروکلوس فیلسوف نوافلاطونی بود که در قرن پنجم میلادی می زیسته و راجربیکن فیلسوف قرن سیزدهم انگلستان و سرفرانسیس بیکن فیلسوف، نویسنده و دولتمردقرن شانزدهم بود . برخی تا آنجا پیش رفته اند که مدعی ارتباط او با تمدن‌های کهن همچون آتلانتیس هستند و همچنین شخصیت های کتاب مقدس ( بایبل ) مثلا ساموئل نبی . تئوسوفیست ها او را بعنوان یکی از اساتيد عروج یافته شان پذیرفته اند . 

به گفته الیزابت کلر غیب بین ، سنت ژرمن در یکم ماه می ۱۶۸۴ عروج کرد . اگرچه گفته شده که سرفرانسیس بیکن در ۱۶۲۶ فوت کرده اما الیزابت کلر معتقد است که جسد داخل تابوت در تشییع جنازه سرفرانسیس بیکن مال او نبوده و او مخفیانه در مراسم تشییع جنازه خودش شرکت کرده . چیز دیگری هم بود . چیزی که نشان می‌داد که کنت شاید کاملا انسان نبوده و شاید جدا از ظاهر فیزیکی اش اصلا انسان نبوده . یکی از عجیب ترین تمام ادعاها این است که کنت به ندرت غذا می‌خورد. در عوض او ترجیح می داد که نوشیدنی مرموزی را بنوشد .‌ظاهر نوعی چای . شاید چیزی شبیه به شهد خدایان ، چیزی که بطور مداوم باعث جوان شدن بدنش می شد و سلول‌ها و دی ان ای را ترمیم می کرد . آیا این همان پودر طلای سفید ( مفکزت ) یا آمریتا بوده ؟ 

پژوهشگر دیوید پت می گوید : 

در ۱۷۶۲ طی دوران حکمرانی تزارپتر سوم و وقتی ارتش روسیه عازم تهاجم به دانمارک بود شاهزاده کارل هس کاسل که پدربزرگش جرج دوم پادشاه انگلستان بود فرمانی دریافت کرد که تحت امر ارتشبد ای کوماته( کلودلوئیس ) دی سنت ژرمن باشد و بااو در پومرانیا سوارکشتی شود . شاهزاده کارل در مورد کنت سنت ژرمن می‌گوید که او یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ بوده ، دوست بشریت و دوستدار حیوانات و اینکه من هرگز مردی را با هوشی به وضوح او ندیده ام و او دانش ویژه ای درباره تاریخ باستان داشت . و شاهزاده کارل هم به چای مرموزی اشاره می کند که ظاهرا جوانی پایان ناپذیر کنت را تضمین می کرده . او همه چیز را درباره گیاهان و خواص درمانی آنها کشف کرده بود و مدام از آنها برای طول عمر و سلامتی اش استفاده میکرد.